آقا بـــــــــهدادآقا بـــــــــهداد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

بهداد نجفی

تشنه لب بود، امّا!

تشنه لب بود، امّا! سیراب زعشق معشوق .   این متن رو جایی میخواندم با اسامی اشخاص ودلم خیلی گرفت. اسامی رو حذف کردم چون دلم  نمیخواست اگر یک درصدی هم اشتباه بوده منم شریک در این اشتباه باشم. فقط چون این روزها از جو  عزاداران حضرت امام حسین (ع) بوی ایمان و ارادت خیلی به مشام نمیرسه غمگین بودم و امیدوارم  غریب ِ کربلا خودش دست دلم رو بگیره و به داد هر ثانیه نفس کشیدنم برسه. آمین   حسین هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می‌آید... صاحب بزرگترین بنگاه ملک و ماشین شهر، یكماه تکیه راه می‌اندازد و خودش در روز تاسوعا سر مردم گل می‌مالد و ۱۱ ماه هم سرشان شیره!   حسین (ع) هنوز مظلوم ...
27 آبان 1391

دلتنگی پاییزی

ببار باران کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد ببار باران بزن بر شیشه قلبم....بکوب این شیشه را بشکن که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد ببار باران که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش ببار باران درخت و برگ خوابیدن اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن ببار باران جماعت عشق را کشتن کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن ولی باران ، تو با من بی وفایی توهم تا خانه ی همسایه می باری و تا من میشوی یک ابر تو خالی اگرتمام دردهای زمین رانردبان کنی...بازهم دستت به سقف دلتنگی های من نمی رسد......!!!         ...
18 آبان 1391

به بهانه ی بیست ماهگی بهدادم

پسرِ نازنینم   تو کیستــــی که من   این گونه به جد   در دیار ِ رویاهای ـ خویـــــش   با تو درنــــــگ می کنــــم ؟       بیست ماهگی پسرم مصادف بود با عید سعید قربان و منم از فرصت استفاده کردم و ظهر که پدر و پسر در خواب بودند کیک کوچولویی پزیدم و عصری با مامانِ عزیزم به دیدن خاله ی مهربونم که امسال به زیارت خانه خدا مشرف شده بودند رفتیم و گل پسری هم کلی آتیش سوزوند و البته خیلی خیلی هم خوش اخلاق و خوش خنده بود عزیزه دله ماااادر.   ...
5 آبان 1391

بدون عنوان

پسر ِ عزیزم در پشت چارچرخه فرسوده ای كسی خطی نوشته بود: "من گشته ام نبود ! تو دیگر نگرد نیست.... گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست. پویندگی تمامی معنای زندگی ست. هرگز نگرد! نیست سزاوار مرد نیست... "فریدون مشیری"   ...
28 مهر 1391

به نظرتون تحصیلاتم رو در چه رشته ای ادامه بدم؟

      پی نوشت: طبق فرمایشات آقای سلطانی مبنی بر اینکه کودک در این سن باید با محیط اطرافش آشنا بشه و همه چیز رو بتونه لمس کنه ، پدر مهربان هم در کشفیات گل پسری همکاریه لازم رو انجام میدن و خیلی هم صبورانه کمک میکنند .      حالا با تماشای این عکسها  به نظرتون گل پسر ما آقا بهداد در چه رشته ای ادامه تحصیل بده بهتره؟ زیست شناسی/ گیاه شناسی/ تغذیه/ زمین شناسی ...؟ ...
27 مهر 1391

دست ورزی های بهداد کوچولو

 طبق صحبت های آقای سلطانی برای کمک به دست ورزی ِ کودکان ِ زیرِ ِ دو سال بازی هایی رو با پسرک خوش اخلاقم انجام میدم که واقعا به خاطر این همه تلاش و ذوق و خلاقیتش ماااادرش رو شگفت زده میکنه. برای نشستن بچه ها تو ابن سن و مشغول شدنشون به کاری ١٠ دقیقه زمان هم خیلی زیاد و خوبه و اینجا بهدادم حدود ٢٥ دقیقه با دقت داشت نی ها رو توی بطری میکرد. بهدادم تراس خونمون رو خیلی دوست داره و روزی نیم ساعت رو اونجا سرگرمه و منم برای دست ورزی و تمرکزش چند تا از چوب لباس هاشو آوردم و یکیشو آویزون بند رخت کردم و پسر قشنگم خودش به بهترین شکل ادامه داد. از این کار خیلی خوشش اومده بود و جاهای دیگه هم آویزون میکرد و واقعا من متعجب میشدم از ای...
19 شهريور 1391

نقاش کوچولوی من

قربونت برم من عزیزم با این مداد دست گرفتنت . عاااااااااااااشقتم که وقتی میخوای مداد رو روی ِدیوار یا زمین بکشی برمیگردی منو نگاه میکنی و خودت تند تند سرتو تکون میدی و میگی نَه نَه واین موقع است که حسابی میخورمت عروسکِ مهربونم. ...
14 شهريور 1391

موش موشکم مسواک میزنه

 با ورود به اولین روز از هجدهمین ماه زندگی پسرِ نازنینم ،مسواک زدن هم جزو یکی از کارهای روزانه اش شده و خداروشکر خودش هم خیلی مشتاقانه این کار رو انجام میده . چند ماهی بود که با مسواک آشنا شده بود ولی  خیلی منظم مسواک نمیزد که بعد از ورود به این ماه  البته اگه مادرش تنبلی نکنه روزی دوبار با هم مسواک میزنیم و گاهی هم این وسطا کلک میزنم و بهش میگم بیا تو برای من مسواک بزن و منم برای تو و این میشه که سریع از فرصت استفاده میکنم و دندوناشو تمیز میکنم که البته این کار رو هم مثل خیلی چیزهای دیگه از سمانه عزیز مامان سنا کوچولوی ِ خوشگلم یاد گرفتم و ازش خیلی خیلی ممنونم.   &nbs...
6 شهريور 1391

لگو بازی

نازنین ِ مااادر علاقه زیادی به لگوهای بزرگش داره و خیلی باهاشون سرگرم میشه . البته نمیدونم چه حکمتیه که بزرگها رو جدا روی هم و کوچیکارو هم جدا میچینه و فقط عاشق اون مهره آخریه که نشسته قدش نمیرسه و یه یا  عَ یییی( یاعلی) بگه و بلند شه و آخری رو هم بزاره و برای خودش دست بزنه و صد البته تا ما هم براش دست نزنیم ول کن نیست و کی جرات داره آخه دست نزنه عسل ِ خوشمزه ی ماااادر. دوست دارم هَوااااااااارتا این مدل لگوشم خیلی دوست داره ولی متاسفانه با اینکه روی بسته اش نوشته زیر ِ سه سال ولی خیلی سفت و محکمه و گل پسرم تنهایی نمیتونه درستشون کنه و اینجا پدر ِ مهربان خلاقیت به خرج دادند و یاور شادیهای شازده پسر شدند.   ...
4 شهريور 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهداد نجفی می باشد